تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
چون تحمل آسایشگاه سخته


هر چه باشد یا نباشد  ، انتلکتوری مقوله ی جذاب تری است. انتلکت ها معشوقه هایشان را مصرف نمی کنند ، از بچه های دبیرستانی داف نمی سازند ، نخاله های اینستاگرامی را شاخ نمی کنند و در آسانسور نمی چسند. ازت انتظار ندارند باهاشان ازدواج کنی و در قرار اول دستت را نمی گیرند و پول کافه شان را خودشان حساب می کنند. از این میان،  آنهایی که نسبت به فین کردن گارد ندارند و لازم نیست کنارشان برای بی صدا بالا کشیدن آب دماغت ، دهن خودت را سرویس کنی ، انتلکت های دوست داشتنی تری اند. مضاف بر این عوالم ، خواندن کتاب های رو موج ، دانستن نام آدم های مهم تاریخی و شناخت آداب زندگی مصدق و هیتلر و اعتقاد به  عقاید فروید ، شاید به اندازه ی نوشتن کتابی در نقد تفکر کانت ، عرق بر روی پیشانی نناشند ، ولی آنچنان هم سهل الوصول نیست. انتلکت ها همان گربه هایی هستند که بجای بهانه ی بوی نداده ی گوشت را گرفتن ، دست دراز کرده اند برای برداشتنش ، پنجه کشیدند و هر یک به قدری بهش نزدیک شد اند.

راستش ،انتلکت ها هم کم دوست داشتنی نیستند.

مادلن ۰۳ تیر ۹۹ ، ۰۰:۲۳ ۰ ۰ ۱۳۹

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

امظهر ، که از صبحش روی صندلی های گوشه ی کافه میخ شده بودیم ، من اسم برای وبلاگ پیشنهاد میدادم و چای می خوردم و کیک ؛ و یانگ دست ردش را به دانه دانه ی نظرات من میزد و چای نمیخورد و کیک هم ، چون نتیجه رخ ننمود ، رفتم دستشویی. برگشتم. چای خوردم . لپتاپ را از دستش گرفتم و آدرس و عنوان و توضیحات مفصل و مختصر را بی وقفه نوشتم و به اش مجالِ تخلف ندادم.
میگذارمش «انتلکتوری» ، گرچه یانگ خوشش نمی آید .ولی چون خسته ام و درمانده و ملول ، کمی از پا افتاده و کمی بیشتر خمیده ، در دلم مقدار زیادی چای است و صاحب کافه هم کمی بد بهمان نگاه می کند ، یانگ امّن یجیبُ می خواند که لپتاپ بترکد و من ناکام بمانم ، به متفق نبودن قولش با خودم ، اهمیت نمیدهم. همین الان هم دود سیگارش را فوت کرد تو صورتم. کار زشتی بود. ولی در دلش چیزی نیست. میشناسمش. خوب است. بعضا رو اعصاب است. ولی خودش گفته دوستم دارد و همین کافی ست (حق نداری اینو پاک کنی پسرم). حالا جیش دارد ولی دستشویی کافه، فرنگی است و با روحیات او سازگار نیست. فهمیده دارم حرف هایش را می نویسم . یک ریز حرف میزند.امن یجیب می خواند.تهدید میکند که پول کافه را نمیدهد و هم گاها از منِو اخمِ کلافه ام و شکم پر از چایم عکس می گیرد. نوشتن سخت شده و هر لحظه سخت تر هم می شود . فعلا بروم . تا بعد

فردای آن روز ، چون دلم برای مظلومیت یانگ و حساسیتش به اسم انتلکتوری سوخت ، آدرس سایت را به دابانوف تغیر دادیم. خوش آهنگ است. دال اش صدای دارکوب دارد و نوفش آدم را یاد بوف کور می اندازد. یک شوخی با اسم ناباکوف است که این هم به نظر هوشمندانه می آید و برخلاف انتلکتوری ، یک کامیون معنی را بر کولش یدک نمی کشد و همین می گذارد که ما ، جوانان نا ارشد آسایشگاه ، زیر این کلمه جا بگیریم ، پرش کنیم ، معنی اش شویم و آن تعریف ما.

پینوشت:یانگ درحال کارگذاری بمب_پشت صحنه،من متمرکز بر خنثی کردنش.