تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
چون تحمل آسایشگاه سخته


فاطمه پیج اینستاگرامش را پابلیک کرده که هشتگ هایی که میزند حیف نشوند و کلی آدمِ اشتباهی ، پیج ایزوله اش را فالو کردند و انقدر #اعدام_نکنید را ریتوییت کرده که توییتر بلاکش کرده (چون شک کرده که فاطمه، فاطمه نیست و رباتی چیزی ست).یامور در توییتر بلاک نشده و پیج اینستاگرامش هنوز پرایوت است.#اعدام_نکنید را استوری کرده و میگوید که زیر پیج های پابلیک تا توانسته #اعدام_نکنید نوشته تا جایی که اینستاگرام بلاکش کرده (چون شک کرده که یامور، یامور نیست و رباتی چیزی ست)

بعد هر دوشان حمله آوردند به گروه و حرص کسانی که کاری نمی کنند ، استوری نمیگذارند ، و تا حد بلاک شدن توییت نمیزنند را سنگی کرده و به سینه ی ما و خودشان میسابیدند که انسانیت کجاست و وقتی می توانیم جان سه نفر را نجات دهیم چرا نکنیم. خودم را زده بودم به نخواندن که بحث نشود.چون خودم هم دقیقا نمیدانستم چرا در این اتحاد جمعی شرکت نمیکنم و فقط بهش حس خوبی نداشتم.کلا به چیز هایی که رو موج می افتند حس خوبی ندارم. از طرفی حکم این اعدام تعذیری است.و قاضی هم مثل هر آدم مسئولیت پذیر دیگری ،خواسته کارش را خوب انجام دهد و خب ، بنظرم خوب هم انجام داده.چناچه در تمام این سال ها ، اعدامی تعذیری تر از این سه اعدام ندیده بودم.(در اعدام تعذیری مجرم را اعدام میکنند در حالی که طبق قانون اعدام حق او نیست ، علت این اعدام ، برقراری عدالت نیست ، این ها را می کشند که بقیه عبرت بگیرند.) و نشر همگانی این هشتگ هم ، به این رعب و عبر آموزی عمومی دامن زده و در نهایت آبی شده که جاری کردند که به راهی راست برود که از قضا آخرِ آن راه راست همان آخور نا اهلان بوده.

امروز دیدم سپاه این ها توییت زدند که اینهایی که هشتگ ها را نشر دادند ربات بودند.

رفیقهایم این توییت را استوری کرده بودند زیرش نوشته بودند «ما ربات نیستم ، رویش ناگذیر جوانه هاییم ، فلانیم ، بهمانیم» 

کاری با درست و غلط بودن این قضایا و نتایجش ندارم ها.ولی بنظرم حق با سپاه است.رو موج ها نمیتوانند ربات نباشند، وقتی ول کُنَت به کلید ریتوییت اتصالی کرده و خراب شده ، نمیدانم ، قبل از هر بار بازنشر هشتگ مورد نظر ، فرصت می کنی فکر کنی یا نه ؟ 

مگر ربات آنی نیست که کاری را که خودش نمیداند چیست ، به تعداد معلومی که خودش انتخاب نکرده تکرار میکند و بعد متوقف میشود، در حالی که خودش نمی داند چرا؟

 

مادلن ۲۶ تیر ۹۹ ، ۰۹:۰۳ ۰ ۱ ۱۱۴ اعدام نکنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

امظهر ، که از صبحش روی صندلی های گوشه ی کافه میخ شده بودیم ، من اسم برای وبلاگ پیشنهاد میدادم و چای می خوردم و کیک ؛ و یانگ دست ردش را به دانه دانه ی نظرات من میزد و چای نمیخورد و کیک هم ، چون نتیجه رخ ننمود ، رفتم دستشویی. برگشتم. چای خوردم . لپتاپ را از دستش گرفتم و آدرس و عنوان و توضیحات مفصل و مختصر را بی وقفه نوشتم و به اش مجالِ تخلف ندادم.
میگذارمش «انتلکتوری» ، گرچه یانگ خوشش نمی آید .ولی چون خسته ام و درمانده و ملول ، کمی از پا افتاده و کمی بیشتر خمیده ، در دلم مقدار زیادی چای است و صاحب کافه هم کمی بد بهمان نگاه می کند ، یانگ امّن یجیبُ می خواند که لپتاپ بترکد و من ناکام بمانم ، به متفق نبودن قولش با خودم ، اهمیت نمیدهم. همین الان هم دود سیگارش را فوت کرد تو صورتم. کار زشتی بود. ولی در دلش چیزی نیست. میشناسمش. خوب است. بعضا رو اعصاب است. ولی خودش گفته دوستم دارد و همین کافی ست (حق نداری اینو پاک کنی پسرم). حالا جیش دارد ولی دستشویی کافه، فرنگی است و با روحیات او سازگار نیست. فهمیده دارم حرف هایش را می نویسم . یک ریز حرف میزند.امن یجیب می خواند.تهدید میکند که پول کافه را نمیدهد و هم گاها از منِو اخمِ کلافه ام و شکم پر از چایم عکس می گیرد. نوشتن سخت شده و هر لحظه سخت تر هم می شود . فعلا بروم . تا بعد

فردای آن روز ، چون دلم برای مظلومیت یانگ و حساسیتش به اسم انتلکتوری سوخت ، آدرس سایت را به دابانوف تغیر دادیم. خوش آهنگ است. دال اش صدای دارکوب دارد و نوفش آدم را یاد بوف کور می اندازد. یک شوخی با اسم ناباکوف است که این هم به نظر هوشمندانه می آید و برخلاف انتلکتوری ، یک کامیون معنی را بر کولش یدک نمی کشد و همین می گذارد که ما ، جوانان نا ارشد آسایشگاه ، زیر این کلمه جا بگیریم ، پرش کنیم ، معنی اش شویم و آن تعریف ما.

پینوشت:یانگ درحال کارگذاری بمب_پشت صحنه،من متمرکز بر خنثی کردنش.